کد مطلب:323154 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:356

کشف حجاب قرة العین
چنانچه در كشف حجاب قرةالعین علنی نموده در طبرس مازندران به خودش تزیین داد و بی حجاب از خیمه ی خود به در آمد و رفت به خیمه ی میرزا محمد علی قدوس مازندرانی كه مشغول نماز بود و سجاده را از زیرش كشیده گفت (تا كی به تراب سجده كرده و از رب الارباب بی خبر خواهی ماند) و آمد رفت سر منبر نطقی فصیح ایراد نموده و گفت (انكحت و زوجت قد فرعن المیدان) (عكس قرةالعین كه در نهایت آزادی است پیش بنده موجود است) نسخه ی از آن بعدها گرد آور می شود و اگر كسی از بهائی ها منكر این عكس باشد بی خود است زیرا در پشت عكس تاریخی كه دارد بدین عنوان است (عكس شمایل ناطقه زمان قرة العین شیدها اله به تاریخ 2 رمضان 1272 حرره محمد ابراهیم عطار تبریزی یادگار زنجانی) و معلوم است كه عكس خود قرةالعین است و اسمش ام السلمه است مدتی در بغداد بوده این عكس احتمال دارد در آن صفحات برداشته شود مخفی نماند كه آیات قرآن را به هر كسی تأویل و تفسیر كرده اند از جمله آیه و اذا المودة سئلت بای ذنب قتلت را به همین طاهره تفسیر كرده اند در حالتی كه چند اولاد داشت و باكره نبود (موودة) دختر بكر را گویند به هر حال در این اواخر نیز پس از وفات عباس افندی در تهران بودم كه جماعت نسوان حاضر به كشف حجاب شده كاغذی به حیفا نوشته اجازه خواستند در آن وقت بود كه شوقی افندی به عنوان دعا و مناجات به سویش رفته بود همشیره ی عباس افندی برداشت كاغذی نوشت كه مضمونش این بود (مبادا مبادا به این امر اقدام نمائید زیرا قرةالعین یك دفعه بی حكمتی كرد هنوز از كله مردم نمی توانیم به در آریم حالا موقع نیست) بعد شوقی افندی كاغذی خطاب به عموم
نوشت كه هنوز موقع نرسیده عجالتا از حجاب دم نزنید ولی در انتخابات زنان را نیز در رأی دادن شریك نمائید آید زمانی كه از ایشان نیز انتخاب شده و در مجالس آزادانه حضور به هم خواهند رسانید پس از رسیدن این ورقه به تهران بعضی از زنان در مجالس خصوصی حاضر می شدند و حتی چند فقره عكس كه از زن و مردشان برداشته ام موجود است با همچنان حكمی كه بها در كتاب اقدس نوشته در جای دیگر هم به آزادی حكم می دهد به شرط اینكه صدا در نیارند چنانچه در لوح عید رضوان كه سی و دو روز بعد از عید نوروز است 12 روز عید می گیرند به جهت تلاوت گوسفندان نازل نموده و خدائی خود را بدون حجاب آنجا تصریح می نماید و او این است (ان یا قلم الابهی بشر اهل ملاء الاعلی الذی بماشق حجاب الستر و ظهر جمال اله عن هذا المنظر الاكبر بضیاء الذی به اشرقت شموس الامر عن مشرق اسمه العظیم قیا مرحبا هذا عید لله قد ظهر عن افق فضل منیع الی ان نال هذا عید فیه رفع القلم عن كل الاشیاء بما ظهر سلطان القدم عن خلف حجاب الاسماء اذا یا اهل الانشاء سرد افی انفسكم بما مرت نسائم - الغفران علی هیاكل الاكوان و ایاكم ان تجاوز و اعن حكم الادب) یعنی در این عید قلم را از تمام اشیاء برداشتیم دیگر بر صاحبان بصیرت احوال معلوم است و اشخاصی كه از داخله ی بهائی ها مسبوتند می دانند كه در آن ایام چه اندازه مرتكب اعمال شنیعه می شوند و در مجالس عمومی كه ضیافت می گردد مشروبات مثل آب جاری می شود بدیهی است سایر چیزها نیز خواهد شد

باری مقصود نوشتن این ها نبود و چنانچه قبلا عرض شد
میل ندارم از این حرف ها بگویم زیرا چندان مطالبی است كه احتیاج به این ها نداریم كه بهائی ها منكر شده به مقام دفاع برآیند بلكه مطالبی را ذكر می كنیم كه ابدا مجال انكار نماند پس ثابت شد كه زحماتم به هدر نرفته و بلكه باعث هدایت چندین هزار نفوس شده و خواهم شد كه به قبول بهائی ها اعتنائی نكرده و در كمال خون سردی تلقی نمایند مرقوم فرموده اید كه از اعراض بنده مراحم قلبی حضرت عالی تغییر نیافته و فتوری نرسیده بنده نیز هكذا در ارادت سابق خود قصوری نبوده و نیست و از این عرایض كه بی پرده عرض می شود مقصود این است كه بدانید بنده عبث به قول آواره اعتنا كرده و از بهائیت اعراض نكرده ام بلكه از روی بصرت و خبرت مستی در این مسائل تعمق نموده بالاخره پرده از روی كار برداشته ام و چنان كه مرقوم فرموده اید در مكاتبه و غیره حاضرم كه عرایض حقه خود را از روی دلیل اثبات نمایم نه از روی هوا

دیگر مثال لباس كتان و بیضا زده اسم اسلامیت را در جبن بنده لكه سیاهی دیده اید و مسلمین را اصحاب شمال و بهائی ها را اصحاب یمین تصور نموده و پای بنده را از پوست هندوانه ی پرت شده فرض فرموده اید.

اولا لباس بنده باز سفید است و لكه موجود نه علاوه اسلامیت نیز الحمد لله از شوائب ارتیاب و شكوك عاری و مبری است آن هم لكه دار نخواهد شد بلكه تا حال لكه دار بودم ولی از توجهات باطنی حضرت احدیت رفع شد

اما مطلب اصحاب یمین و اصحاب شمال كه از قرآن و اسلامیت اخذ فرموده و مثال می زنند وای بر این جماعت بی
همه چیز بهائی كه ادعای اصحاب یمین را كرده باشند بلی در آن صورت اصحاب یمین توانند شد كه خود را از ایرادات ثابته پاك نمایند فعلا جماعت اسلام است اصحاب یمین كه كسی بر اساسش منكر نتواند شد بلكه فلاسفه كشفیات خود را از قرآن اقتباس می نمایند نه مثل بها كه از جراید مصر و اروپا سرقت نموده و از عرفان بافیهای نقش بندی ها ربوده در الواح خود به عنوان آیات منزله به گوسفندان می فروشد.

و بنده به قول حضرت آیتی كه در آتیه درج خواهد شد(دوست تر دارم كفری را كه با فهم قرین باشد از آن ایمانی كه به احمق همدم گردد) این كفری كه در اسلامیت به بنده گفته خواهد شد از ایمان و ریاست به جماعت بهائی ها بسی خوشتر و بهتر و نوش و گوارا است و پایم نیز پرت نشده و سرم خورد نگشته بلكه در نهایت استواری و محكمی پا برجا است اینك با ادله ی متقنه و براهین واضحه بطلان طرف خود را اظهر من الشمس می دارم و آیه ی ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم الخ در حق اشخاصی است كه دانسته دانسته عمدا راه ضلال پیمایند و به مطالب حقه ی شخص محقق و هوشیار گوش ندهند چنانچه در آخر مكتوب مرقوم فرموده اید.

(می خواستید كه كشف الحیل را پس از مراجعت افشار بر این ستمدیده ی روز كار ارمغانا ارسال نمائید و به زیر بار بكشید اولا بنده به آیات مشابهات قرآن مجید و انجیل و توریة كه همگی كلمات الهیه است مشغولم به اصغاء كلمات یك نفر مبغض و معزض و مطرود و مردود ابدا وقت ندارم) پس ختم الله در اینجا مصداق
پیدا كند نه در بنده كه از روی حقیقت فهمیده و كنار كشیده ام و اینكه آواره را مردود و مطرود فرض فرموده اید نه این است كه نظر به متحد المال های مركز كه اشتباه كاری می نمایند و هر مطلبی را معكوس انتشار می دهند باور فرموده اید بنده نیز چنان احساس كرده بودم ولی بعد از آن كه بی غرضانه دو كرة كشف الحیل را ملاحظه نمودم دیدم به عنوان تحقیق ذكر می نماید یعنی كه از اول تحقیق و تحری می نمودم اما به ملاحظات عدیده كه نكات باریكی در كلام بود باور نكرده متجسس بودم ناگهان مدرك خوبی كه اطمینان قلب برای بنده تولید نمود در میان اوراق و مكاتبات خود پیدا كردم كه این شبه نیز رفع شد و آن این است كه حضرت آقای آیتی در 22 صفر سنه 1339 مكتوبی به جناب آقا سید اسد الله قمی می نویسد گویا آقا سید اسد الله مرحوم از حاجی امین نظر به سابقه ای كه ذیلا به نگارش او می پردازد ذمی نوشته و ایشان نیز جواب می نویسند و علت ذم آقا سید اسد الله حاجی امن را این است كه در سنه ی 1336 آقا سید اسد الله مسافرت آذربایجان نموده در عودت از تبریز تقی نام تبریزی پسر آقا داداش نام را كه (آیتی در كشف الحیل شرحی مرقوم فرموده اند و این آقا داداش شخصی بود كه تمام دارائیش را در راه امر گذاشت و حتی میرزا ابراهیم خان مرغی را عروسی كرد اخیرا در حالت دریوزگی مرد و كسی اعتنا نكرد پسرش تقی نیز كه در سن پانزده سالگی بود) به عنوان استخدام برداشت برگشت به قزوین در راه زنجان تصادف می كند به زنی كه در راه مانده

آقا سید اسد اله ترحما زن را به چهار چرخه سوار كرده
تا قزوین همراه می برند در قزوین این زن نیز به همراهی آقا سید اسد اله و تقی هر سه وارد خانه ی حكیم باشی می شوند حاجی امین نیز از تهران به عنوان اخذ حقوق قزوینی ها به قزوین آمده بود آقا سید اسد اله عنوان می كند كه جناب حاجی امین دو سه تومن پول بدهید به این زن كه بدهم كه رفته برای خودش وسیله ی مسافرت تهران را فراهم آورد حاجی امین گفته بود كه شنیده بودم شخصی... میداد مسجد آباد می نمود باور نمی كردم الآن باور می كنم كه یك همچو كاری شده مرد كه از من گدائی می كنی و به زن و بچه می دهی آن قدر آقا سید اسد اله راتنقید می كند كه ایشان در نهایت خفت سر به زیر افكنده چیزی نمی گوید این بود كه رفت در تهران آقا سید اسد اله را نقل مجالس كرده و در هر جا هجو نمود و مخصوصا مسئله ای است در مثنوی كه یكی از دراویش وارد خانقاهی شد صاحب خانقاه دید چیزی در جیب نیست پنهانی اولاغ درویش را برده فروخت آورد به نشئه و غیر ذلك داده با درویش مهمان عیشی بر پا كرده و ضمنا ذكری كه دراویش می كنند به مرض ذكر می گفتند خر برفت و خر برفت و خر برفت و صاحب الاغ نیز به معیت این ها می گفت یك روز صبحی برخاست كه برود نزد اولاغ دید اولاغ نیست صدا كرد میزبان را كه فلانی خر من به چه شده گفت كه چند روز است خودت می گوئی خر برفت نمی گفتی كدام خر است و این مثل را به اسم آقا سید اسد اله هر كجا نقل كرد حتی به بنده نیز گفت این بود كه آقا سید اسد اله برداشته شكایتی از امین [1] و امین امین به حضرت آیتی می نویسد كه آیتی در


جواب این مكتوب را نوشته

(بعد العنوان) ولی مولای من



تنها نه تو بخال لبش مبتلا شدی

بر هر كه بنگری به همین درد مبتلا است



با اینكه هرگز از قلم و لسان این آواره احدی شكایتی ندیده و امیدوار است به عون و عنایت پروردگار تا آخرین نفس هم به همین حال برقرار ماند و آشكار شكایتی اظهار نشود معهذا سر بسته به حضرت عالی عرض می كنم كسی كه به تهران وارد شده باشد و از آن دو نفس منقطع دو ستون امر الله دو دلسوز میثاق اله دو مروج كلمه اله دو پیشوای احباب دو قدوه ی اولو الالباب نیش و گزندی نیافته باشد بنده كه سراغ ندارم قبلا هر چه بد گوئی نسبت با یادی می شد حق را به طرف بد گویان می دانستم ولی اخیرا ثابت شده كه اگر نماند در روی كره مگر یك نفر آدمی كه اسمش مبلغ باشد و آن آدم در زمینه ی این دو نفس محترم بلی و نعم صرف نباشد و هر حرف مزخرفشان را تصدیق نكند البته او باید طرف لعن و طعن باشد البته او یا ناقض است یا ناقض البته او یا منافق است یا احمق پس بدانید آن كهنه رندی كه دست از عبا می كشد و در حضور این دو نفر تعظیم می كند و با بودن یكی از این دو لب به سخن نمی گشاید خصوصا در زمینه ی آن مرد اكبر قدیمی اظهار ارادت می كند چندان كه اكثر احباب او را مرید آن حضرت می شناسند چه كهنه رند است همین ارادت ها او را نایب مناب كرده و به مقامات اصالت خواهد رسانید بناء بر این مقدمات ثابت شد كه تقصیر از كسی نیست باید مرید شد اگر افراد احبا مرید نشوند ضرر ندارد ولی هر كسی به اسم خدمت و تبلیغ
امر اله موسوم است البته باید اظهار بندگی نماید تا كل بدانند كه اسبق و اقدم و بزگوارتر از ایشان كسی نیست چون چنان شد چنین می شود پس باید به خر برفت و خر برفت و خر برفت تن در داد



یا بتویش و غصه راضی شو

یا جگر بند پیش زاغ بنه



باری بنده نه طرف حب بوده ام نه بغض نه جانب ارادت را اختیار كرده ام و نه بی ارادتی لهذا كفر و ایمانم در بوته اجمال مانده و حد وسط را گرفته تا كی این جن انس شود و از پرده ی حفادر آید و به صورت ایمان صرف یا كفر مطلق جلوه كند ولی امیدوارم باز هم كافر باشم نه مؤمن زیرا بنده كفری را كه با فهم قرین باشد دوست تر دارم تا ایمانی كه به احمق همدم گردد) الی آخر

مقصود از این كه قصه سرائی آن است كه آقای آیتی در هر حال مجاهد حقیقی بوده و تحری حقیقت می نمود تا بالاخره مكاتباتی كه به محافل نوشت پس از سلب اطمینان دیگر چاره ای نداشتند كه اسم طرد را به رویش گذاشتند بلكه آواره ایشان را بدورد گفته و طرد ورد نمود

به سایر آیات بی موقع استدلالی كه مرقوم رفته اگر بخواهم جواب معروض دارم صفحات عدیده كفایت نكرده و بلكه وقت هم وسعت نمی دهد الی ان قلتم بیوفایان احق اجل ذكره از قبل خبر داده امید آن است كه ما به جریده ی ایشان داخل نشویم)

شرح بروز لوح بیوفایان به قرار ذیل است اشخاص كه در حول عباس افندی بودند چون وسائل و دروغ های مستوره را بیشتر از آن هائی كه دور و ور شنیده و متأثر می شوند می فهمیدند و بنای ایقاظ می گذاشتند ولی از آنجائی كه عبدالبها در رفوگری
مهارت داشت آن هم می گویند كار نیكو كردن از پر كردن است. از بدو جلوسش به سریر الوهیت به اغنام هر روز هزاران مكاتیب در ایرادات كلمات باب و بهاء می رسید (چنانچه مختصری اشاره شده و خواهد شد) او نیز اجوبه می نگاشت لهذا در رفوگری ید بیضائی داشت اشخاص بیدار شده را به انواع وعد و وعید تهدید و تخویف می كرد و می دانست كه بعد از این دیگر پرده از روی كار برداشته خواهد شد و جانشین او غیر از خانم بازی در سویس و انترلانكن (چنانچه در سیاحتنامه دكثر ژاك مندرج است) چیزی دیگر نخواهد توانست


[1] امين حاجي ابوالحسن اردكاني امين امين حاجي غلامرضا.